جدول جو
جدول جو

معنی گرفته سخن - جستجوی لغت در جدول جو

گرفته سخن
(گِ رِ تَ / تِ سُخَ)
آنکه سخن او به آسانی نتوان دانست
لغت نامه دهخدا
گرفته سخن
کسی که سخنش را باسانی نتوان دانست
تصویری از گرفته سخن
تصویر گرفته سخن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ گِ رِ تَ)
اسیر شدن:
بجنگ ار گرفته شود نوش زاد
بدو زین سخنها مکن هیچ یاد.
فردوسی.
- گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(زِ کَ دَ)
نیزه و طعنه زدن. (برهان) (آنندراج) :
هست فلک را بطبع خاصه بر اهل هنر
رسم گرفته زدن خوی دغا باختن.
سنایی غزنوی (از حاشیۀ برهان چ معین).
ز مهرم مکش سوی پیکار خویش
گرفته مزن بر گرفتار خویش.
نظامی.
، کنایه از لاف زدن و گزاف گفتن باشد. (برهان) (آنندراج) :
گرفته مزن در حریف افکنی
گرفته شوی گر گرفته زنی.
نظامی.
، سرزنش کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
نیزه زدن طعن زدن: زمهرم مکش سوی پیکار خویش گرفته مزن بر گرفتار خویش. (نظامی)، سرزنش کردن ملامت کردن، لاف زدن گزاف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار