اسیر شدن: بجنگ ار گرفته شود نوش زاد بدو زین سخنها مکن هیچ یاد. فردوسی. - گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
اسیر شدن: بجنگ ار گرفته شود نوش زاد بدو زین سخنها مکن هیچ یاد. فردوسی. - گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نیزه و طعنه زدن. (برهان) (آنندراج) : هست فلک را بطبع خاصه بر اهل هنر رسم گرفته زدن خوی دغا باختن. سنایی غزنوی (از حاشیۀ برهان چ معین). ز مهرم مکش سوی پیکار خویش گرفته مزن بر گرفتار خویش. نظامی. ، کنایه از لاف زدن و گزاف گفتن باشد. (برهان) (آنندراج) : گرفته مزن در حریف افکنی گرفته شوی گر گرفته زنی. نظامی. ، سرزنش کردن. (برهان)
نیزه و طعنه زدن. (برهان) (آنندراج) : هست فلک را بطبع خاصه بر اهل هنر رسم گرفته زدن خوی دغا باختن. سنایی غزنوی (از حاشیۀ برهان چ معین). ز مهرم مکش سوی پیکار خویش گرفته مزن بر گرفتار خویش. نظامی. ، کنایه از لاف زدن و گزاف گفتن باشد. (برهان) (آنندراج) : گرفته مزن در حریف افکنی گرفته شوی گر گرفته زنی. نظامی. ، سرزنش کردن. (برهان)